“اصحاب رقیم” در قرآن
“رقیم” از “رقم” است که به معنای نوشتن و خطّ است. پس رقیم در اصل “مرقوم” بوده است. از ظاهر این داستان در ذیل این آیه و آیات بعد برمی آید که اصحاب کهف و رقیم جماعتی بودهاند که هم اصحاب کهف نامیده شدهاند، و هم اصحاب رقیم. اصحاب کهف نامیده شدند، به خاطر این که در کهف (غار) منزل کردند و اصحاب رقیمشان نامیدند. برای این که داستان آنها در سنگ نوشته ای در آن ناحیه پیدا شده است، به همین جهت اصحاب رقیم یعنی اصحاب نوشته شدگان.
اقوال دیگری وجود دارد که اکثر مفسران خصوصاً مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نمیپذیرند. بنابر این “اصحاب رقیم” نام دیگری است برای اصحاب کهف (یاران غار)، که نام آنها را بر لوحهای نوشته و بر در غار نصب کردند، آنها گروهی از جوانان باهوش و با ایمان بودند که در زندگی پرزرق و برق، میان انواع ناز و نعمت به سر میبردند، اما برای حفظ عقیدة خود و مبارزه با طاغوت به همة اینها پشت پازدند، و به غاری که از همه چیز تهی بود پناه بردند، و از این راه استقامت و پایمردی خود را در راه ایمان نشان دادند. جهت مطالعه و اطلاعات بیشتر میتوانید به داستان اصحاب کهف به کتابهای معتبر و ترجمه تفسیر المیزان، جلد سیزدهم، ذیل آیه مراجعه فرمایید.
________________
۱ – کهف (۱۸) ، آیه ۹٫
۲ – ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۳، ص ۴۱۰ – ۴۱۵ ، با اقتباس و تلخیص.
۳ – آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص ۳۵۲ – ۳۵۸، با تلخیص و اقتباس.
تنظیم برای تبیان: شکوری
" تُبّع " از ریشه " تَبِعَ " و در لغت به معنی پیروی کردن است؛ خواه به طور دنبال کردن و تعقیب باشد، خواه از نظر پذیرفتن دستور و اطاعت کردن.1 و در اصطلاح به رؤسایی گفته می شود که به خاطر پیروی بعضی از آنها از بعضی دیگر در ریاست و سیاست این چنین نامیده شده اند و نیز گفته شده " تُبّع " فرمانروایی است که قومش از وی پیروی می کنند و جمعش "تبابعه" است.2
از امام رضا (علیه السلام) پرسیدند: چرا تبّعِ پادشاه، تبّع نامیده شده است؟ حضرت فرمود:
«زیرا او جوانى بود نویسنده و براى پادشاه قبل از خود نویسندگى مىکرد و نوشتن را با جمله "باسم اللَّه الّذی خلق صیحا و ریحا" (به نام خداوندى که باد و فریاد را آفرید) آغاز مىکرد. پادشاه به او گفت: بنویس "به نام پادشاه رعد" (یعنی نام خودش) او گفت: خیر، نوشتن را فقط با نام معبود خودم آغاز مىکنم، سپس خواسته تو را در نظر مىگیرم، لذا خداوند این ویژگى او را شکر نمود و پادشاهى آن پادشاه را به او اعطاء کرد و مردم در این مورد تابع او شدند و لذا تبّع نامیده شد.»3
منظور از قوم تُبّع، گروهی از مردم یمن است؛ زیرا تبع و تبابعه لقبی برای پادشاهان [حمیر] یمن است، مانند«کسرى» براى سلاطین ایران و «خاقان» براى شاهان ترک و «فرعون» براى سلاطین مصر و «قیصر» براى سلاطین روم.4
سرزمین یمن از سرزمین های آباد و پر برکت است که در گذشته مهد تمدن درخشانی بود که پادشاهان یکی پس از دیگری بر آنجا حکومت می کردند. قوم تُبّع نیز جمعیتی بودند با قدرت و نیروی فراوان و حکومت پهناور.5
در تواریخ آمده: "تبّع" در قرن پنجم میلادی به سوی مکه لشکر کشی می کند تا خان? خدا را خراب کند ولی به بیماری سختی مبتلا می شود، پزشکان چاره و درمان او را، انصراف از سوء قصدش به کعبه می بینند، چون منصرف می شود، بهبودی می یابد و کعبه را محترم می دارد و برای نخستین بار بر آن پرده یا پیراهن می پوشاند.6
او مدت یکماه هر روز صد شتر را نحر مىکرد و با گوشت آن مردم را اطعام مىنمود. بعد از مدتى، رو به جانب مدینه نهاد و اقوامى از مردم یمن بنام «غسان» را در آنجا اسکان داد، آنها کسانى بودند که بعدها در زمان پیامبر اکرم (ص) هستههاى اولیه انصار را تشکیل دادند.7 اکنون در مکه نیز محلی است که آن را «دارالتّبابعه» می گویند.8
«تبّع» مردى صالح بوده است که خداوند او را مذمت نکرده است، بلکه تنها قومش مذمّت شده اند.
یاد کرد قرآن از قوم تُبّع:
«أَ هُمْ خَیرٌْ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَکنَاهُمْ إِنهَُّمْ کاَنُواْ مجُْرِمِین »9 ؛ «آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانى که پیش از آنها بودند؟! ما آنان را هلاک کردیم، چرا که مجرم بودند»
در این آیه «تُبّع» یکی از پادشاهان یمن است که در بعضی روایات نام او «اسعد ابو کرب» نقل شده است .از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود:«تبّع را نفرین نکنید، زیرا تبّع اسلام آورده است.»
و همچنین گویند: «تبّع» مردى صالح بوده است که خداوند او را مذمت نکرده است، بلکه تنها قومش مذمّت شده اند.10
جمعی معتقدند او مردم را به پیروی از دعوت انبیاء فرا می خواند، هر چند با او مخالفت می کردند.11
در آیات فوق به دنبال بحثى که پیرامون مشرکان مکه و لجاجت و انکار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره به سرگذشت قوم تبّع آنها را تهدید مىکند که نه تنها عذاب الهى در قیامت در انتظارشان است که در این دنیا نیز سرنوشتى همچون قوم گنه کار و کافر تبّع پیدا خواهند کرد.12
آئین قوم تبّع:
«وَ أَصحَْابُ الْأَیْکةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کلٌُّ کذَّبَ الرُّسُلَ فحََقَّ وَعِید» 13
؛ «و «اصحاب الایکه» [قوم شعیب] و قوم تبّع (که در سرزمین یمن زندگى مىکردند)، هر یک از آنها فرستادگان الهى را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق یافت.»
اینکه مىگوید: آنها «رسولان الهى» را تکذیب کردند، در حالى که هر یک از آنها فقط پیامبر خود را تکذیب نمودند، به خاطر آن است که فعلى که از مجموع آنها سر زد در حقیقت تکذیب همه انبیاء بود، هر چند هر کدام یک پیامبر را تکذیب کردند، یعنی اینکه که تکذیب یکى از پیامبران تکذیب بقیه نیز محسوب مىشود چرا که محتواى دعوت همه یکى است.
به هر حال این اقوام هم پیامبرانشان را تکذیب کردند، و هم مسأله توحید و معاد را، و سرانجام به سرنوشت دردناکى گرفتار شدند؛ بعضى گرفتار طوفان شدند، بعضى سیلاب، و بعضى دیگر صاعقه، و بعضى زلزله، و یا غیر آن و سرانجام میوه تلخ تکذیب را چشیدند.14
با این همه بخش عمده سرگذشت شاهان تبابعه یمن،(و پیروان آنها) از نظر تاریخى خالى از ابهام نیست و گاه به روایات ضد و نقیض در این زمینه برخورد مىکنیم، آنچه بیشتر در کتب اسلامى اعم از تفسیر و تاریخ و حدیث مطرح شده، پیرامون همان سلطانى است که قرآن در دو مورد به او اشاره کرده است. در حالیکه دربار? تعداد آنها و مدت حکومتشان، اطلاعات زیادی در دست نداریم.15
علاوه بر اینکه قرآن نیز تنها در این دو آیه اشاره ای کوتاه به این قوم و هلاک کردن آنها دارد و از بیان جزئیات، معیشت، خصوصیات و نوع عذاب آنها سخنی به میان نیاورده است.
نظرات شما عزیزان: